«ایچینومیا کانتارو» با توانایی دیدن شیاطین بزرگ شد، اما منزوی شد و توسط افرادی که استعداد مشابهی نداشتند مورد آزار و اذیت قرار گرفت. در عوض او با شیاطین دوست شد و وابستگی زیادی به آنها پیدا کرد. یک روز به «کانتارو» در مورد قویترین دیو گفته شد که به «تنگوی غولخوار» معروف است. «کانتارو» که از این خبر شگفتزده شده بود، عهد کرد که این دیو را پیدا کند و تصمیم گرفت وقتی او را پیدا کرد نام «هاروکا» را بر او بگذارد. از آن زمان، «کانتارو» سفری دور و دراز را آغاز کرده تا بتواند «تنگوی غولخوار» را پیدا کند و حالا با تبدیلشدن به یک نویسنده فولکلور و شیطانشناس امرار معاش میکند. با این حال به طور اتفاقی، او سرانجام خبری از زیارتگاهی در آن نزدیکی پیدا میکند که ظاهراً مکانیست که «تنگوی غولخوار» در آن مهر و موم شده است...
همانطور که در خلاصهی داستان خواندید، تمرکز اصلی داستان بر روی دو شخصیت اصلیست که تفاوتهای آشکاری با یکدیگر دارند. ارتباط آنها بعد از ملاقات با یکدیگر پا میگیرد و تبدیل به اصلیترین نقطه قوت این اثر میشود که در زمانی کوتاه، خودش را به عنوان بستری برای روایت داستانی فانتزی و تماشایی مطرح میکند. البته نویسندگان فقط بر روی شخصیتهای اصلی تمرکز نکردهاند و کمی از توجه خود را به شخصیتهای فرعی نیز هدیه دادهاند، در نتیجه شاهد انیمهای هستیم که از هر شخصیت داستانش به نحو احسن در پیشبرد قصه استفاده میکند و برای هرکدام هم ویژگیهایی متمایزکننده در نظر گرفته تا مخاطب برای دنبالکردنشان مشتاق باشد. از آنجایی که اتمسفر این انیمه با نوعی دوستی غیرمتعارف و اما رمزآلود پیوند خورده، انیماتورهای «استودیو دین» نیز تصمیم گرفتهاند استایل انیمیشنیای را برای این مجموعه انتخاب کنند تا به وضوح نمایانگر این ویژگیها باشد. در نتیجه سبک انیمیشنی جذاب و صداگذاریهای ماهرانه، تبدیل به اصلیترین سرمایههای این اثر در حوزه ویژگیهای فنی و بصری میشود.